بخوان بدان بمان

و اینگونه شد که ...

بخوان بدان بمان

و اینگونه شد که ...

بخوان بدان بمان

مجموعه ای از داستانهای رئال است با تغییراتی در شخصیتها و مکانها ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی

مدرنیسم وپست مدرنیسم

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ
واژه مدرن از ریشه لاتینی(Modo)اخذ شده و به معنای امر بالفعل و حاضر است که به جای امر موجود در گذشته نهاده شده و مورد قبول همگان باشد. تاکنون تعاریف متعددی در تبیین مدرنیته ارائه شده تا آنجا که برخی با عنوان ابهام در تعریف از آن یاد می­کنند. این تعاریف به قدری متنوع و حتی با هم متضادندکه هنوز کسی نتوانسته تعریفی کامل و قطعی از مفاهیم مدرن، مدرنیته و ...ارائه کند. تاریخ نگاران در معین ساختن زمان دوران مدرن و فیلسوفان در تحدید مولفه­های مدرنیته با هم اختلاف دارند.بسیاری از تاریخ نگاران فاصله میان رنسانس و انقلاب فرانسه را روزگار مدرن می­نامند.اما برخی آغاز صنعتی شدن جوامع اروپایی و پیدایش تولید سرمایه­داری و تعمیم تولید کالایی را آغازگاه مدرنیته شمرده­اند.حتی کسانی حد نهایی مدرنیته را میانه سده­ بیستم شناخته­اند. در تعیین مشخصه­های مدرنیته نیز عده­ای پیروزی خرد انسانی بر باورهای سنتی (اسطوره­ای، دینی، اخلاقی، فلسفی و ..)، رشد اندیشه علمی و عقل­گرایی (به معنای خاص راسیونالیسم دوران روشنگری که مساوی عقل خودبنیاد و بی­نیاز از وحی و ...است)را شاخصه­های آن دانسته و شکل­گیری قوانین مبادله کالاها، نظام تازه تولید و تجارت، تسلط جامعه مدنی بر دولت را لوازم همراه آن شمرده­اند. نیچه مرگ خدا را علامت دوران مدرن می­داندو مک اینرنی در تعریفی کوتاه و جامع در بیان عصر مدرن می­گوید:«عصری که بشر تلاش نمود تا دستاوردهای فکری خود را از آموزه­های دینی رها سازد.»

مدرنیته

  در تعریفی از مدرنیته که تا حدودی هماهنگ و حتی المقدور جامع باشد می­توان گفت: مدرنیته عبارت است از جریان حاکم بر تمدن جدید غرب در زمینه­های فکری، فرهنگی، علمی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ..که جدا از آموزه­های دینی و با محور قراردادن انسان و تکیه بر آزادی همه جانبه او نیز اعتماد به عقل بشری و اصالت دادن به فرد در صدد تحلیل همه امور اعم از طبیعت، ماوراء طبیعت، ارزش­ها و ...برآمده است و با اندیشه نوکردن و تغییر همه جانبه حیات انسان هر آنچه در مقابل آن واقع می­شود؛ مانند دین، آداب و رسوم و سایر سنت­ها، را نفی می­کند.

اوصاف مدرنیته عبارتند از:

1-   انسان مداری 2- عقل­گرایی (عقل محاسبه­گر و ابزاری) 3- فردگرایی  4- سرمایه­داری  5- دموکراسی لیبرال  6- تاکید بر حقوق افراد به جای تاکید بر تکالیف آنها 7- روشی نو و نیرومند برای طبیعت شناسی 8- فن آوری جدید ماشینی  9- روش­های جدید تولید صنعتی 10- پیشرفت بی­سابقه در رفاه و مصرف  11- تفکیک کامل علم ، اخلاق و هنر از یکدیگر و سایر قلمروها و ...

مدرنیسم

  با روشن شدن معنای مدرنیته می­توان مدرنیسم را نیز تعریف کرد. با توجه به ترکیب مدرنیسم از واژه «مدرن» و پسوند « ایسم» می­توان گفت: مدرنیسم بیانگر حیثیت مکتبی و اعتقادی مدرنیته و جهان­بینی و ایدئولوژی فرهنگ و تمدن جدید غرب است. که مشتمل بر عناصر ذیل است:

1.      عقل گرایی:فرهنگ تجددگرایی بر عقل خودبنیاد و مستقل از هر چه ماورای عقل مبتنی است. کار این عقل مصلحت اندیشی و محاسبه­گری است.یعنی صرفاً درصدد است تا داده­های تجربی خویش را در قالب استدلال­های منطقی بریزد تا به مصلحت دنیوی خویش دست یابد.این عقل فقط به سود و زیان انسان در این دنیای زمینی می­اندیشد و به هیچ منبع ماورایی متصل نیست.وجه دیگر عقل­گرایی مدرن تعبدستیزی آن است یعنی برای هیچ مرجعی حجیت قائل نیست.

2.       عقل­گرایی مدرنیسم ریشه در عقل­گرایی دوران روشنگری داشته و به نوعی زاییده تحولات دوران روشنگری است.در دوران روشنگری شاهد سه رویکرد در تبیین ارتباط میان عقل و دین بوده است.رویکرد نخست دین طبیعی (دئیزم؛ که در برابر دین آسمانی است) را همراه دین الهی می­پذیرفت.یعنی معتقد بود از راه وحی و قوانین طبیعی می­توان به خدا معتقد بود.رویکرد دوم  تنها دین طبیعی را پذیرفته و وحی را تخطئه می­نمود و رویکرد سوم هم دین طبیعی و هم دین الهی را باطل دانسته و معتقد بود تنها به کمک عقل می­توان مسائل مختلف حوزه­های علم و سایر شئون انسانی را تبیین ساخت.در دوران روشنگری حاکمیت بی­چون و چرای عقل و تنفر به دین وحیانی رواج یافت.این تحولات در بهادادن به عقل بشری تا جایی ادامه یافت که در دوران مدرن تنها معنای عقل، عقل جزیی و حساب­گر است و دیگر معنای عقل کلی که در زمان افلاطون و قرون وسطا مطرح بود اراده نمی­شود.­

  می­توان گفت عقل­گرایی عنصر محوری در میان عناصر مدرنیسم محسوب می­شود که طی آن به تدریج و به انحاء مختلف اعتبار وحی و معرفت کلی و غیر بشری انکار می­شود.

2.ناواقع­گرایی معرفت شناختی:پیش از عصر جدید انسان­ها بر فهم واقع­­گرا و اثبات پذیر خویش تکیه می­کردند و بدین سان از نوعی آرامش خاطر در مقام معرفت برخوردار بودند اما در دوران جدید گویی انسان به این نتیجه رسیده است که معرفت او واقع­نما نبوده و بر همین اساس شک، ارزش و جزم و یقین اموری بدون ارج تلقی می­شود.نتیجه این امر انکار واقعیت عینی مستقل از فهم انسان در بیشتر مکاتب مدرن است.

3تجربه گرایی: ویژگی دیگر مکتب مدرنیسم در عرصه معرفت شناسی تجربه­گرایی است. این جهان­بینی بر شناخت­هایی تکیه می­کند که از طریق مشاهده و تجربه حاصل و تحکیم شده­اند.این روش با ظهور علم مدرن و شکوفایی حیرت آورش قرین توفیق بوده و بر اساس همین معیار محصولات معرفتی که از راه حس بدست نیامده باشند فاقد اعتبارند.لذا گزاره­های دینی و اخلاقی و فلسفی تجربه ناپذیر بی­ارزش تلقی می­شوند.

. مادی­گرایی: مدرنیسم مادی­گراست و سعی دارد تمام پدیده­های عالم را تفسیری مادی کند. تفاسیر مادی از وحی و دین روشن­ترین گواه است.

5. انسان مداری: در این مکتب انسان به جای خدا قرار می­گیرد و هدف هرگونه فعالیتی خدمت به انسان است. انسان از هیچ کس و هیچ چیز فرمان نمی­برد بلکه خود آیین و خودفرمان است.فرد بر اجتماع تقدم دارد و همه افراد انسان با هم برابرند و هیچ کس بر دیگری سلطه و ولایت ندارد. معیار هر امری نه مطابقت با واقع بلکه موافقت با آرامش و لذت انسان است .لذا هرچند گاهی در انسان مداری نیز سخن از دین گفته می­شود اما نه بدین خاطر که امری حقیقی و برای سعادت اخروی انسان ضروری است بلکه بدین جهت که فرض(حتی فرض غیرواقعی) دین و خدا سبب بهبود زندگی مادی انسان در این دنیا می­شود.

6.احساس­گرایی اخلاقی:در این مکتب چون انسان هم مبدا و هم منتهاست بایدها و نبایدهای اخلاقی و حسن و قبح افعالش از ناحیه دیگری ناشی نشده بلکه از خود او سرچشمه می­گیرد.معیار بایدها و نبایدهای اخلاقی برای انسان احساسات و عواطف اوست.هر آنچه باعث احساس مطبوعی درون او شود نیکو و هر آنچه سبب احساس نامطبوعی در وی شود اخلاقاً بد و قبیح است.

7.سنت ستیزی و پیشرفت­گرایی:در این جهان­بینی هر چه تازه و بدیع و خلاف آمد عادت است برتر از چیزی است که قدیمی، رایج و متداول است.بنابراین سنت­ها از جمله دین باید ریشه­کن شده و امور تازه و پیشرفته مادی جایگزین آن شود.پیامد این دیدگاه آن است که دنیای مدرن همواره باید منتظر تغییر و تحول باشد.

 زمینه­ها و بسترهای پیدایش مدرنیته

1. رنسانس: طی قرن­های 14 و 15 میلادی تحولاتی در ایتالیا در حوزه مطالعات هنری و سبک­های مختلف گچ­بری، نقاشی و معماری پدید آمد که در قرن 16به حوزه­های دیگر معرفت و همچنین کشورهای دیگر اروپایی سرایت یافت و در پی آن قرون وسطی از دوران مدرن منفک شد. اومانیسم در همین دوران مبانی فکری خود را محکم کرد.

2.رفرماسیون یا اصلاح مذهبی:دومین حادثه مهم و تاثیر گذار مغرب زمین جنبش اصلاح مذهبی یا رفرماسیون است که در قرن شانزدهم به منظور اعمال اصلاحاتی در نظریات، عقاید، و کاربست­های دینی کلیسای کاتولیک رم آغاز گردیده و منجر به تاسیس کلیساهای پروتستان شد.مخالفان کلیسای کاتولیک آنان را به دلیل ثروت اندوزی، قدرت و سلسله مراتب ساختاری شدید متهم ساختند.در سال 1517 مارتین لوتر رساله معروف خود را به نام «نود و پنج تز در انتقاد از اقدام کلیسای کاتولیک مبتنی بر عفو و بخشش»منتشر ساخت و رفته رفته مسیحیت یکپارچه تجزیه شد و پروتستان پدید آمد.این جنبش مذهبی تاثیرات عمیقی در حوزه­های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع مغرب به جای گذاشت.

عصر روشنگری(عقل گرایی): در قرن 17 و 18 میلادی جنبشی در اروپا توسط دکارت ، لاک و نیوتن و دیگران به وجود آمد که ایمان به عقل به عنوان کلید اصلی دانش، شناخت و پیشرفت بشری، مفهوم تساهل و تسامح دینی و مبارزه با خرافه پرستی محورهای اصلی آن محسوب می­شوند.آراء روشنگری را می­توان ادامه منطقی دستاوردهای رنسانس و اصلاح مذهبی دانست.روشنگری شیوه زندگی اروپاییان را به باد حمله گرفت و با اعتقاد به اینکه عقل سلیم قادر به کشف و ارائه دانش مقید و شناخت سودمند برای انسانهاست قصد داشت با فراهم ساختن آزادی سعادت و خوشبختی انسان را محقق کند.سخنان لاک و بارکلی در ماهیت عقل و همینطور آرای هیوم در پایه بودن ادراکات حسی زمینه­های معرفت شناختی مدرنیته را فراهم آورد. ر کنار پایه­های معرفت شناسانه، کتابهای «دو رساله در باب حکومت مدنی»جان لاک و «قرارداد اجتماعی»روسو نظامی اجتماعی سیاسی را تبیین کردند که زمینه­ساز تفکرات سیاسی مدرنیته بود. این دوران به کانت ختم می­شود که آرای معرفت شناسانه او و ارائه تعریفی نوین از فلسفه، روش فلسفی و شیوه نگارش آثار فلسفی، روشنگری را به اوج اهدافش رساند.

4.انقلاب صنعتی:انقلاب صنعتی از نیمه دوم قرن هجدهم تا نیمه اول قرن نوزدهم ادامه می­یابد و به تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعا اشاره دارد که از حدود سال 1750در اروپا رخ داد.جایگزینی ماشین­های مکانیکی و قوه بخار به جای ابزار دست و تمرکز صنعت در تاسیسات و کشیده شدن نیروی کار از بخش کشاورزی به صنعت مهم ترین شاخصه این دوران است.انقلاب صنعتی بیانگر انتقال جامعه ثابت و ایستای کشاورزی و تجاری به جامعه صنعتی مدرن است.گذشته از پیشرفت­های تکنولوژیک، این انقلاب منجر به تحول در شرایط زندگی انسان، تضاد کارگر و کارفرما، اختلاف میان طبقات جامعه و آلودگی محیط زیست شد.

 

پست مدرنیسم

اصطلاح پست‌مدرنیسم برای توصیف بعضی از نگرشها در زمینه فلسفه، سیاست، ادبیات، خصوصاً هنر معماری به کار می­رود که وجه مشترک همه‌ی آن‌ها واکنش نسبت به بحران‌های مدرنیته و نقد نظریه‌های کلان و کلی­نگر آن است. این اصطلاح که به عنوان وجه ممیز عرصه معاصر از عرصه مدرن فهمیده می شود ظاهرا اولین بار در سال 1917 توسط فیلسوف آلمانی رودلف پانویتس برای توصیف هیچ­گرایی فرهنگ غربی قرن بیستم که مضمونی وام گرفته از نیچه بود به کار رفت. این واژه مجددا در 1934 در آثار منقد ادبی اسپانیایی فدریکو اونیس در اشاره به واکنشی علیه مدرنیسم ادبی ظاهر شد. در 1939 این اصطلاح به دو طریق بسیار متفاوت در انگلستان به کار گرفته شد؛ توسط برنارد ادنیگز­بلِ متاله برای به رسمیت شناختن شکست مدرنیسم دنیوی و بازگشت به مذهب؛ و توسط آرنولد توین­بی مورخ برای اشاره به ظهور جامعه­ای توده­ای پس از جنگ جهانی اول که در آن طبقه کارگر اهمیتی بیش از طبقه سرمایه­دار پیدا می­کنند. این اصطلاح سپس به نحو برجسته­ای در نقد ادبی دهه­های 50 و 60 قرن بیستم برای اشاره به واکنش علیه مدرنیسم زیباشناختی و در دهه 70 به همین منظور در معماری به کار رفت. کاربرد این اصطلاح در فلسفه به دهه 80 برمی­گردد که اولا برای اشاره به فلسفه فرانسوی پساساختارگرایی بود و ثانیا برای دلالت بر واکنشی عمومی علیه عقل­گرایی مدرن، ناکجاآبادگرایی و آنچه بنیان­گرایی نامیده می­شد

 

اصول پست مدرنیسم

1. پست مدرنیسم ترمیم مدرنیسم است نه نفی آن

 2. پست مدرنها خواهان ارائه نظم نوینی به ساختار معرفتی بشر هستند این نظم نوین لزوماً عقلانی نیست چون پست­مدرنها از افقهای جدید عقلانی طرفداری می­کنند.

3. در گرایشهای پست مدرن زبان اهمیت کانونی دارد چون به قول هایدگر زبان خانه وجود است و راهی است که از آن می­توان به فرهنگ و تمدن رسید.

 4. در مدرنیسم علوم طبیعی بخصوص فیزیک و ریاضی محور هستند اما در پست مدرنیسم علوم انسانی جای علوم طبیعی را می­گیرند بدون اینکه بخواهد آن را حذف کند. به عبارت دیگر پست مدرنیسم تلاشی برای خروج از انحصار افق تک­رنگ است.

4. انکار حقیقت ثابت و عینی: در یک جامعه پست مدرن هیچ اصل عینی و لایتغیری وجود ندارد و هیچ معیاری، کلی و ثابت نیست. اصل چنین جامعه­ای در بی­اصلی است. در چنین جامعه­ای تنوع و تکثر حاکم است

5. ترویج تفکر انتقادی: پست مدرنیسم بر حسب دیدگاه انتقاد آمیزش نسبت به سرشت انسانی، تاریخ و الهیات و متافیزیک، قابل تبیین و تشخیص است. برخی از هواداران پست مدرنیسم بر این باورند که جنبه صریحا انتقادی پست مدرنیسم عنصر کلیدی این فلسفه به شمار می­رود. در واقع فلسفه پست مدرنیسم ارزش عمده­ای را برای تفکر انتقادی در نظر می­گیرد.

6. نفی هرگونه فکر، عقیده جهانی: در وضعیت پست مدرن دیگر نمی­توان از یک عقیده و عقلانیت کلیت یافته و جهان شمول سخن گفت زیرا عقل کلی و جهانی هرگز وجود خارجی ندارد. آنچه در اندیشه پست مدرن مطرح است این است که باید از عقل­ها و بینش­ها و اندیشه­های متکثر سخن به میان آورد.

7. پست مدرنیسم ایده تک روشی مدرنیسم را رد می کند به عبارت دیگر در مدرنیته بحث بر سر یک روش جامع است و مدرنیسم با بحث متد شکل می گیرد ولی پست مدرنها به تکثر روش قائلند.

8­. بحران و تردید: این دو، جزء محرکهای اصلی تفکر پست مدرن است. وضعیت پست مدرن وضعیت تردید است و تردید با شک تفاوت دارد. تردید به معنای تعلیق است. بحرانی که مدرنیته ایجاد کرده این است که جهان بینی علمی را به جای جهان بینی قرون وسطایی نشانده و کسی نمی تواند خارج از این چارچوب فکر کند. مشکل جهان شناسی مدرنیستها این بود که الف: جهان شناسی مدرنیستها تخصصی و با زبان خاص علمی بود لذا فهم آن برای همه میسر نبود ب: محدودیت این جهان شناسی در پاسخگویی به نیازهای انسان عیان گشته بود چون انسان نیازهایی دارد که با علم برآورده نمی­شود مانند هنر که هگل مرگ آن را در مدرنیته اعلام می کند.

 

جریانهای پست مدرن

پست مدرنیسم دارای گونه‌های متفاوتی است:

1- پست مدرن تاریخی: که داعیه به پایان آمدن مدرنیته و مدرنیسم را دارد و بر نفی فرا روایت‌‌ها تأکید دارد که نمایندۀ آن لیوتار است.

2- پست مدرن روش­مند: که اصولاً در نظر گرفتن هر گونه پایه و اساس را ناممکن می‌داند و مباحث شالوده شکنی را مطرح می‌کند؛ نمایندۀ فکری آن ژاک دریدا می‌باشد.

3- پست مدرنیسم مثبت: که دقیقاً رودروی پست مدرنیسم روش­مند و منفی قرار می‌گیرد. این نگرش که در واقع دنبال تعبیر و تفسیر دوبارۀ پدیده‌هاست در اندیشۀ کسی میشل فوکو، جیمسون و دیگران نمود دارد.

شالوده شکنی، نفی روایتهای جهان­شمول و قبول فرهنگ‌ها و خرده فرهنگهای گوناگون مبانی فلسفی پست مدرنیسم را تشکیل می‌دهد.

 

ماهیت فلسفی پست مدرنیسم

1- نقد خرد:  پست مدرنیسم براین باور پای می فشارد که دوران زمام عقل سپری شده است. دیگر به عقل اعتمادی نیست. عقل که در دوره مدرن مطلق باوری را در دل خود می­پروراند  و ادعای فراگیری وجهان­گستری داشت، دیگر نمی­تواند جایگاهی داشته باشد.

لیوتار می‌نویسد: خرد «راوی اعظم» یا راوی اصلی در عصر مدرنیسم بوده است و اکنون تک‌گویی این راوی به پایان رسیده است و پسا مدرنیسم در واقع به معنای خلاص شدن از زیر بار راوی و روایت تک‌گویی می‌باشد؛ اکنون می‌توانیم به راحتی دریابیم که نه فقط خردباوری دوره‌های گذشته، بل خرد تنها یکی از راویان بوده، تازه چندان هم روایتگر خوبی نبوده است. شاید برای کسانی، در لحظاتی، چیز­های خوبی روایت کرده باشد. اما به هر حال یکی بوده میان دیگران، هر چند مقتدرتر (یعنی توجیه کنندۀ بهتر اقتدار) بوده است، پس او را نمی­توان یگانه راوی معرفی کرد.

2- گفتمان: گفتمان دارای معنای متعدد است . هرکس از آن تعبیری ارایه کرده است. گفتمانی که مقصود فوکو می باشد تمام جنبه ها، نهاد ها، رشته ها و زبان ها را در بر می­گیرد.  به نظر وی گفتمان‌ها نظام‌هایی کنترل شده برای تولید دانش می باشند. به باور فوکو گفتمان ها در همه جا می باشند. نمی توان آن ها را از جامعه وزندگی اجتماعی جدا کرد

3- سوژه:

سابقه سوژه به دوره رنسانس بر می گردد. یعنی وقتی که آگاهی فردی به عنوان کارگزار مستقل ،آزاد، صاحب اراده و منبع معنا در نظر گرفته شد. از ایده سوژه تعبیرات مختلفی صورت گرفته است. برای آن نمی توان معنای واحدی را در نظر گرفت. فوکو سوژه را صرفاً به معنای یک شخص خود آگاه نمی داند بلکه آن را واقعیتی مشخصاَ اجتماعی قلمداد می کند. «کاجاسیلورمن» در کتاب سوژه علم نشانه شناسی ایده سوژه را یک امر مسلم فرض کرده و آن را موجود مستقل وثابت دارای ماهیت انسانی دانسته است؛ به گونه ای که هیچ گاه تابع شرایط تاریخی وفرهنگی قرار نمی گیرد.

 

 

ماهیت اجتماعی پست­مدرنیسم

ماهیت پست مدرنیسم به عنوان یک پدیده سیاسی- اجتماعی چیست؟ صاحب‏نظران پاسخ‏های گوناگونی‏ به این پرسش داده‏اند و هرکدام با برجسته ساختن یکی از ابعاد پست مدرنیسم از زاویه خاصی به آن نگریسته‏اند. طبق یک روایت، پست مدرنیسم ایدئولوژی طبقه یقه سفید است. این طبقه اگرچه فاقد مالکیت بزرگ است، ولی در تولید و کنترل دانش نقشی حیاتی دارد. پست مدرنیسم بیان‏ ایدئولوژیک خواسته‏های یک طبقه فنی-آکادمیک برای به دست‏ آوردن سهم بزرگتری از قدرت می‏باشد.

بنابر تفسیری دیگر، ظهور نظرات پست مدرنیستی ناشی‏ از شکست احزاب سیاسی چپ و راست و بن‏بست فراروایت‏های‏ ایدئولوژیک و نیز استقبال از جنبش‏های نوین اجتماعی است. از این دیدگاه، پست­مدرنیست‏ها در گذشته از جنبش‏های افراطی‏ رادیکال حمایت می‏کردند، ولی از آنجا که افکار آنان سنخیتی‏ با شرایط و ساختار سیاسی-اجتماعی جوامع غربی پیشرفته‏ نداشت، آنها امید به بروز انقلاب در جوامع پساصنعتی را از دست دادند و به‏تدریج به‏سوی لیبرالیسم متمایل شدند و بر کثرت‏گرایی سیاسی و فرهنگی و نسبی‏گرایی فلسفی تأکید گذاردند.

دیدگاه سوم، پست مدرنیسم را نشانه به تمامیت رسیدن‏ منطق توسعه جامعه سرمایه‏داری می‏داند. به عقیده هواداران‏ این دیدگاه جامعه پست­مدرن، در مقایسه با مراحل قبل، شکل‏ ناب‏تری دارد و سرمایه‏داری را به فرهنگ رسوخ می‏دهد. در نهایت،پست مدرنیسم فرایند مدرنیته را وارونه نمی‏کند بلکه به‏ویژه وجوه سرمایه‏دارانه آن را تشدید می‏کند. به­علاوه، این دیدگاه از اینکه نظریه‏پردازان پست مدرنیست نه تنها هیچ‏ طرحی برای رهایی ارائه نمی‏دهند بلکه هرگونه تلاشی در این جهت را نفی می‏کنند، ناخرسندند بخصوص آنکه پست‏ مدرنیست‏ها اعتقادی به تشکل‏های طبقاتی یا نقش کارگزار تاریخی ندارند.

 

ماهیت سیاسی پست مدرنیسم

پدیدار شدن «شبکه‌ی تی» (T-Net) یا شبکه‌ی فراملیتی

شرکتهای فراملیتی اگرچه مشهورترین نیروهای حاضر در صحنه‌ی جهانی هستند اما تنها نیروهای فراملیتی بشمار نمی‌روند. برای مثال ما شاهد گسترش روزافزون اتحادیه‌ی صنفی فراملیتی هستیم که بازتاب طبیعی گسترش شرکتهاست. همچنین شاهد رشد جنبشهای مذهبی و فرهنگی و قومی هستیم که از مرزهای ملی گذشته‌اند و به یکدیگر پیوند می‌خورند. جنبش ضد هسته‌ای را می‌بینیم که از مرزهای ملی گذشته‌اند و به یکدیگر پیوند می‌خورند. جنبش ضد هسته‌ایی را می‌بینیم که در اروپا گروههای معترض را از چندین کشور در یک تظاهرات گرد هم می‌آورد. و نیز ظهور گروههای سیاسی فراملیتی را شاهدیم. از این جهت است که دموکرات­های مسیحی و سوسیالیستها از تشکیل احزاب اروپایی سخن می‌گویند که دامنه‌ی فعالیت آنها از یک کشور واحد فراتر می‌رود و این جنبشی است که ایجاد پارلمان اروپایی آن را تسریع کرده است

در حال حاضر همگام با این حرکتها، موسسات غیر دولتی فراملیتی همه بسرعت گسترش می‌یابند. این گروهها به هر کاری دست می‌زنند: از تعلیم و تربیت تا اکتشافات اقیانوسی، از ورزش تا علوم، از باغبانی تا کمک به مصیبت زدگان فاجعه‌ها. ترکیب آنها متنوع است و از کنفدراسیون فوتبال اقیانوسیه یا فدراسیون دندان‌شناسی امریکای لاتین تا صلیب سرخ جهانی را دربر می‌گیرد. در مجموع این سازمانها یا فدراسیونهای «چتری» یا «حفاظتی» در بسیاری کشورها میلیونها عضو و دهها هزار شعبه دارند. این مؤسسات بازتابی از هر گونه گرایش قابل تصور به امور سیاسی یا عدم آن هستند.

هر چند این شبکه‌ی فراملیتی بسرعت رو به رشد است، هنوز نسبتاً عقب مانده است،ولی به نظام جهانی رو به گسترش موج سوم بعد تازه‌ای می‌بخشد. حتی این نیز تصویر را کامل نمی‌کند. از آنجا که دولتهای ملی مجبورند خود موسسات مافوق ملی ایجاد کنند، نقش دولت ملی باز هم تضعیف می‌گردد. دولتهای ملی برای حفظ حاکمیت و آزادی عمل خود تا آنجا که در توان دارند مبارزه می‌کنند. اما آنان گام به گام بسوی پذیرش محدودیتهای جدید در آزادی عملشان سوق داده می‌شوند. از ظهور شرکت فراملیتی گرفته تا افزایش انفجارآمیز موسسات فراملیتی و بوجود آمدن سازمانهای بین حکومتی، همه یک رشته حرکتهای هم سو را تشکیل می‌دهند. دولتها روزبروز بیشتر استقلال عمل خود را از دست می‌دهند و از اقتدار و حاکمیت آنها کاسته می‌شود.

 

نقد پست مدرنیسم

هابرماس یکی مشهورترین چهره هایی است که مدرنیته را یک پروژۀ ناتمام می خواند. او بااین که مانند پست مدرنیست ها با علم پوزیتیوستی (اثباتی) مخالف است لیکن در مسألۀ نسبیت گرایی با پست مدرنیست ها نیز مخالفت می ورزد." وی نقد از عقلانیت را همچون کشف وتوجه به ظرفیت های دیگر عقل مورد توجه قرار می دهد و به این اعتبار، نقد عقلانیت را برای تحقق آن چه نقشۀ نا تمام مدرنیته می نامد مورد استفاده قرار می دهد. هابرماس در نظریۀ عقل ارتباطی معتقد است که می­توان طرح ناتمام مدرنیته را به یک گفتمان معتبر و فراگیر تبدیل ساخت؛ یعنی همان چیزی که مورد انکار اندیشمندان پست مدرن است. با توجه به تمام حوزه­هایی که انتقاداتی به پست مدرنیسم شده است آنچه پست مدرنیسم در حوزه اجتماع و اخلاق انجام می­دهد، از دیگر حوزه­ها ناگوارتر است. نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی خلاصه سخن پست مدرنیست­هاست. محور مدرنیته عقل بشری است و مدرنها انسان را ذاتا موجودی عاقل می­دانند که کنش و واکنشهای او غالبا بر اساس محاسبات عقلانی صورت می­پذیرد. این موضوع توسط سه متفکر برجسته مورد تردید جدی قرار گرفت. نیچه، مارکس و فروید اندیشمندانی بودند که اعلام کردند رفتار انسانی نه بر پایه محاسبات عقلانی که بر اساس انگیزه­های دیگر انجام می­شود. نیچه و مارکس و فروید به ترتیب قدرت، ثروت و شهوت را عامل برانگیزاننده رفتارهای انسانی برشمردند. پس با زیر سوال رفتن مرجعیت عقل در رفتارهای انسانی توسط این متفکران، مقدمات لازم برای اندیشه­های پست­مدرنیستی فراهم شد. نکته­ای که پست مدرنها بر آن تاکید می­کنند رسمیت بخشیدن و مطلوب پنداشتن هر رفتاری در چارچوب فرهنگی جامعه مربوطه است. این نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی که به ویژه در انواع پست مدرنیسم ترویج می­شود نتیجه­ای جز به رسمیت شناختن هر رفتار نامعقول و حتی وحشیانه نخواهد داشت.

 

 پست مدرنیسم و دین

در مورد ارتباط دین و پست مدرنیسم نیز برداشت­هاى متفاوتى وجود دارد. از نظر برخى از نظریه پردازان پست مدرن، چه بسا فلسفه پست مدرنیسم به منزله مرگ خدایان و نابودى دین تلقى شده است. اما از نظر برخى دیگر، این مکتب درصدد بازگشت به ایمان و التزامات ایمان سنتى است و در نظر گروه سوم، چنین فلسفه­اى بیانگر امکان بازسازى ایده­هاى مذهبى فراموش شده است. از سوى دیگر، نگاه دینداران به پست مدرنیسم نیز از همخوانى چندانى برخوردار نیست. برخى از دینداران در صدد نفى پست مدرنیسم برآمده­اند، اما برخى دیگر آن را پذیرفته و بر آن شده­اند که بین آموزه­هاى دینى و احکام و لوازم پست مدرنیستى هماهنگى و سازگارى ایجاد کنند و یا حتى الامکان قرائتى پسا تجددگرایانه از دین ارائه داده و آن را منطبق با پست مدرنیته بنمایند. اصول، مواضع و دیدگاه­هاى پست مدرنیسم بر نوعى نگاه انتقادی نسبت به مبانى و مضامین ثابت و تغییرناپذیر استوار است. از منظر پست مدرنیسم، اندیشه بشرى به طور سرشتى فاقد هرگونه اصول غیرقابل تغییر است. از این نظر، اندیشه دینى نیز همچون اندیشه­هاى بشرى دستخوش تغییر و تحول مى­باشد. در واقع یکى از نقاط مشترک در مدرنیته و پست مدرنیته، نقد دین و اصول و مبانى آن است. آنچه را که مدرنیسم، به نام تأمین استقلال انسان و استکشاف واقعیات و توانایى­هاى انسانى و نیز در راستاى تحقق آرزوها و امیال انسانى، در بستر دین و اصول و مبانى ثابت انجام مى داد، پست مدرنیسم نیز دنبال کرد. از این رو برخورد منتقدانه با دین و تعلیمات دینى، نقطه­ عطف مشترکى بین مدرنیسم و پست مدرنیسم تلقى مى­گردد. بدین ترتیب، پست مدرنیسم هرگز نمى­تواند دین را با خصائص حقیقت­انگارانه و صدق محورانه­اى که ذاتى همه ادیان محسوب مى­شود، قبول کند. در واقع پست مدرنیسم بر اساس اصول و ویژگى­هایش، دین را نیز همانند یک جهان بینى کلى، به کنار مى­گذارد. نتیجه­اى که از این طرز فکر بدست می­آید، موضع نسبى­گرایانه و پلورالیستى است که خود باعث به وجود آمدن مواضع گوناگونى از سوى اندیشمندان شده است

 

 

چهره­های شاخص پست مدرنیسم

میشل فوکو: (1926-1984) عنوان «استاد تاریخ نظامهای فکری» دال مناسبی بر حوزه­های علایق فکری و اشتغالات ذهنی و دغدغه­های اندیشه اوست. در اکول نرمال پاریس به تحصیل فلسفه پرداخت، مدتی به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد سپس از آن جدا شد. طی دهه­های 1960 و 1970 به عنوان متفکری اصیل و خلاق شهرت یافت، هم مورد تمجید و هم مورد نتقید قرار گرفت. وی به عنوان «کودک شرِ ساختارگرایی»، دیرین شناس فرهنگ و تمدن غرب، تبارشناس عرصه اندیشه بشری، نیهیلیست، پساساختگرا، متفکر پست مدرن و در معتدل­ترین وجه به عنوان فیلسوف- مورخی توصیف می­شد که آثار وی را می­بایست از فلسفه و تاریخ رسمی و قراردادی متمایز دانست. در جایی صراحتا از وی نقل شده است که «چه چیزی را پست مدرنیته می­نامیم؟ .... باید به روشنی بگویم که در پاسخ به این سوال مشکل دارم... زیرا هرگز به روشنی نفهمیدم که منظور از ... واژه مدرنیته چیست.»

ژاک دریدا: در 1930 در الجزایر به دنیا آمد. در اکول نرمال پاریس در رشته فلسفه تحصیل کرد. اندیشه­های وی تاثیر عمیقی بر نقد ادبی، نظریه ادبی و فلسفه ادبیات برجای گذاشت. بخش زیادی از آثار وی درباره ساخت­شکنی مطرح و ارائه شده­اند.

ژان فرانسوا لیوتار: (1925-1998) استاد فلسفه دانشگاه پاریس بود. به عقیده لیوتار جهان از آغز دهه 1970 وارد وضعیت جدیدی شده است، وضعیتی که مغایر به وضعیت دوران مدرن، ماقبل مدرن و کلاسیک است. وی این وضعیت را وضعیت پست مدرن می­نامد: وضعیت تشکیک و تردید، وضعیت بی­اعتمادی و بی­ایمانی و وضعیت عدم اطمینان و ناباوری نسبت به هرآنچه در وضعیتهای پیشین وجود داشت. بی­اعتمادی بسبت به هرگونه فراروایت و روایت کلان و سرانجام نفی و طرد آنها.

 

 

نتیجه مطالعات

روش مطالعه

موضوع اصلی مورد بررسی

دیدگاه

- مقایسه سبک‌ها و سیستم‌های مدیریتی -کشف روابط آماری چند متغیره میان عوامل سازمانی

- استفاده از شاخص‌های توصیفی - تحلیل همبستگی با استفاده از شاخص‌های استاندارد

- ارزیابی انواع طرح‌های سازمانی با استفاده از شاخص‌های عینی

مدرنیسم

- ابراز احساسات و برداشت‌های شخصی - بیان علل نظریه پردازی و مقاصد نظریه پرداز

- تفکیک ساختار مفاهیم و پدیده‌ها - نقد نظریه‌ها و نظریه پردازی در مورد سازمان

- نظریه‌ها و نظریه‌پردازان سازمان - نظریه پردازی درباره سازمان

پست مدرنیسم

 

رمان پست مدرن چیست؟

 

    پست مدرنیسم یکی از جریانات فکری است که در اواخر نیمه دوم قرن بیستم از امریکا و فرانسه به عنوان حرکتی علیه تجدد در سراسر غرب ظهور کرد. خودکامگی و بیهودگی تجددی که پست مدرن ها آن را هدف گرفته بودند، روزبه روز بیشتر نمایان می شد. این گرایش در آغاز در حوزه معماری خود را نشان داد و سپس در مسیر انتقال این مفهوم به فلسفه و ادبیات مفهوم پست مدرن از یک تعریف دقیق فاصله گرفت.رمان پست مدرن جلوه تفکر پست مدرن در ادبیات است ؛ اما این که چه نوع رمانی را می توان پست مدرن نامید، نه توسط نویسنده مشخص می شود و نه معیارهای مسلم و مشخصی برای تشخیص تمایز این نوع رمان با دیگر رمانها وجود دارد.

 

    از این رو تنها تعریفی که در حال حاضر می توانیم از رمان پست مدرن ارائه دهیم ، چنین است: رمان پست مدرن ، رمانی است مربوط به دوران معاصر که تعمدا از نظر قالب و محتوا از رمان مدرن فاصله می گیرد.

 

    گرو ویلبرت ، دانشمند آلمانی نیوزیلندی در «فرهنگ لغت موضوعی ادبیات» رمان پست مدرن را چنین تعریف می کند: روایتی شاعرانه که نگاه را به شخصیت به یک باره شکل گرفته فرد یا گروهی از افراد با سرنوشتی عجیب معطوف می کند، در دنیایی که در آن فرد به دلیل فقدان قانون و امنیت پیشین با پیچیدگی دوگانه خطر و پرسشهای پایان ناپذیر از وجود و هستی مواجه شده است. اساس رمان مدرن عبارت است از روایت فردیت فرد و نیز برداشتی تعهدآور از جهان (واقعیت) که فرد در رویارویی با آن سرنوشت خود را بازشناخته و یا این مفهوم را در سرنوشت خویش یافته است. در رمان پست مدرن این سه عامل تعیین کننده رمان مدرن نادیده گرفته می شود ؛ یکی این که روایت در رمان پست مدرن خط سیر مشخصی ندارد ؛ بلکه اغلب ناتمام و عاری از هرگونه ترتیب زمانی مشخصی است ، طوری که خود خواننده باید وقایع را به هم مرتبط کند.

 

    تمایز دیگر رمان پست مدرن این است که این نوع رمانها این امکان که به موجوداتی با اراده و مستقل تبدیل شوند را از قهرمانان خود سلب می کنند، بدین معنی که در این نوع رمان ، امکان تکامل و پیشرفت نفی می شود و قهرمانان داستان یا تغییر نمی کنند و یا تباه می شوند. همچنین تجربه آنها از زندگی منوط به تصمیمات آزادانه خودشان نیست ؛ بلکه مشروط به تصمیمات دیگران است. از سوی دیگر مبنای رمان پست مدرن ، جهان بینی تعهدآور و مفهومی مشخص از زندگی نیست و مفهوم باید توسط قهرمانان و خوانندگان آن ایجاد شود. یکی از ریشه های اصلی این گونه رمانهای مدرن است به گونه ای که می توان گفت: مهمترین مشخصه رمان پست مدرن در مدرنیسم کلاسیک نمایان است. به عنوان نمونه ، یکی از مقوله های عمده آثار توماس من و جیمز جویس ، تک گفتاری درونی است. البته تک گفتاری درونی را بارهاوبارها می توان در رمان مشهور سروانتس دن کواتو و دیگر رمانهای عصر جدید مشاهده کرد.توماس من و جویس از ادسیوس و فاوست ، درونمایه های مشهور ادبیات جهان به عنوان محافظی برای رمانهای خود «اولیس» و «دکتر فاوستوس» استفاده کرده و به این طریق توانسته اند شیوه های بیان جدیدی را کشف کنند.

 

    یکی دیگر از ریشه های رمان پست مدرن «کولیپینس» (کارگاه ادبیات بالقوه) است که جمعی از نویسندگان فرانسوی تحت تاثیر سورئالیسم و فیزیکدان های منطقه پاتاگون (جنوبی ترین قسمت امریکای جنوبی) آن را شکل دادند.

 

    رمانهای آنها هیچ مفهوم خارج از متنی را انتقال نمی داد ؛ بلکه نشانگر نوعی بازی زبانی براساس قوانین نسبتا دشوار فنی بود. پاول آستر (شهر شیشه ای)، جان بارت (توتون فروش و اپرای شناور) و دن دلیو از نامدارترین نمایندگان رمان پست مدرن هستند.

 

داستان مدرن:

 

"نویسنده مدرنیست "در قرن بیستم با توجه به نظریه فروید مطرح شد. با توجه به این نظریه هر انسان هم دارای ضمیر خودآگاه و هم دارای زمین ناخودآگاه می باشد. و خواننده ی یک اثر با دقتی در خوانش خود می تواند انجام دهد هم می تواند به جنبه ی خودآگاه و هم جنیه های ناخودآگاه یک داستان مدرن پی ببرد. یکی از بارزترین خصوصیاتی که یک داستان مدرن دارا می باشد این است که یک داستان مدرن بیشتر جنبه های درونی و یا ذهنی راوی و یا شخصیت های یک داستان را کندوکاو می کند وکمتر مثل داستان های رئالیستی به جنبه های بیرونی یک اثر توجه می کند. نکته ای دیگری که در داستان های مدرن و پست مدرن حائز اهمیت می باشد این است که روایت در این داستان ها یک روایت خطی نمی باشد بلکه زمان یک زمان فرای زمان خطی می باشد و به نوعی از سیلان ذهن استفاده می شود به این معنا که نظمی را که یک روایت خطی دارا می باشد را ندارد اما با این وجود باز هم نمی توان گفت که نحوه بیان روایت بی نظم است زیرا این نوع روایت نظم و منطق خاص خود را دارد و زمانی که در داستان مدرن وجود دارد هم می تواند فلاش بک بخورد به زمان گذشته و راوی ماجراهایی را بیان کند که در گذشته اتفاق افتاده است و هم می تواند به آینده سیر کند. چون بیشتر داستان های مدرن در ذهن اتفاق می افتد راوی که انتخاب می شود بیشتر اول شخص مفرد می باشد. زیرا این راوی بهتر می تواند از احساسات و ذهنیات شخص به خواننده اطلاع دهد و همچنین روایتی که صورت می گیرد چون در ذهن اتفاق می افتد ممکن است به نوعی دارای آشفتگی باشد. چرا که بیشتر شخصیت های اصلی داستانهای مدرن افراد روان پریشی هستند که از اجتماع اطراف خود هر کدام با دلایلی که دارند گریزانند. آنها انسانهای تنهایی هستند که تنهایی را به در اجتماع بودن ترجیح داده اند. البته در داستان های مدرن روایت ممکن است توسط یک یا چند نفر صورت بگیرد تا خواننده با دید گسترده تری و از زاویه های دید متفاوتی داستان را درک نماید. نکته ای که در داستان مدرن و پست مدرن می توان به آن توجه کرد. جریان سیال ذهن می باشد. که در بیشتر داستان ها مدرن و پست مدرن از آن تکنیک استفاده می شود و در ادامه به تعریف آن و خصوصیات آن پرداخته خواهد شد.

 

 

 

 

پست مدرن:

 

در سال 1962 بعد مرگ کندی هیچ فرقی بین اواخر مدرن و پُست مردن وجود نداشت. در کتاب تریستیان شندلی رمان پست مدرن شامل:

 

1:محاکات:به این معنا که آنچه را که در طبیعت هست تغییر دهیم که آن را در داستان استفاده نکنیم.

 

2: سرخوش بازی های زبانی: موجودات خاصی را در آن می آوریم.

 

3:تدابیر صوری عناصر داستان.              4: استفاده وسیع از خیالپردازی های شاعرانه و سوررئالیسم

 

5:فقدان گره گشایی.                             6:عاری از همه ی آرایه های ادبی.

 

7:دقیق شدن در رموز کوچک و بیان نشده ی زندگی روزمره.   8:کولاژ-سکوت-تخریب جریان سخن.

ویژگی های زبانی در آثار نویسندگان پست مدرن(به خصوص داستان کوتاه)

 

1:رویکرد تازه به جدال و حادثه.     2:تشبیهات غریب.    3:اغراق بیش از اندازه و عدم اغراق.

 

4:استعاره های غریب.                        5:بسیار موجز.   6:اساس داستان کوتاه روایت و دیالوگ است.

 

7:عناوین غریب داستان.         8:عدم انسجام و عدم فصل بندی و عدم فرجام داستان.فرجام های مختلف برای داستان- فرجام های پیشنهادی برای داستان...9:جدال شخصیت ها بر علیه مولف بر اساس نظریه رولان بارت.

جریان سیال ذهن:

سیال ذهن یک نوع تک گویی درونی است . زمان در سیال ذهن به نوعی خطی نمی باشد. در سیال ذهن صحبت یک نفره ای صورت می گیرد که می تواند مخاطب داشته باشد یا خیر. سیال ذهن از دو تکنیک استفاده می کند. 1)تداعی معانی: به این معنا وقتی ما چیزی را ببینیم یاد اتفاقی که در گذشته افتاده است بیفتیم . مثلا وقتی یک نفر بوی کباب را می شنود یاد خاطره ی خوبی از گذشته که اتفاقا در آن روز هم بوی کباب را شنیده است می افتد. 2)گفتگوی درونی: که می تواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم (حدیث نفس) باشد. مثلا «چه روز قشنگی» که در ذهن اتفاق می افتد ولی بر زبان جاری می شود و اگر برزبان جاری نشود می شود گفتار درونی و اگر خود نویسنده را برداریم و ذهنیت را بگذاریم آن دیگر گفتگوی درونی مستقیم است و اگر نویسنده باشد آن درونی غیر مستقیم می باشد. مثل شازده احتجاب زمانی که وارد تابلو می شود که گفتار درونی مستقیم است زیرا با کسی حرف نمی زند.

  • علی محمد کوشکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی